کسبوکارها عمدتاً با اهداف متفاوتی پایهریزی میشوند و چشمانداز مختلفی برای خود ترسیم میکنند. در این نوشته به یکی از مهمترین نکات ضروری در بازاریابی محتوایی هر کسبوکار پرداختهام.
خط فکر؛ بخش مهم فراموش شده در بازاریابی محتوا
یکی از مواردی که عمدتاً در چشمانداز و رسالت کسبوکارها یافت میشود تأثیر گذاشتن روی زندگی مردم است. درواقع آنها میخواهند با ایجاد یک تغییر مثبت در زندگی انسانها به زندگی بهتر کمک کرده و خود نیز صاحب بازار و درآمد شوند.
نمونههای متعدد داخلی و خارجی وجود دارد. گوگل، آمازون، فیس بوک و… همه مواردی هستند که تأثیری مثبت روی زندگی داشته و حتی توانسته روی سبک زندگی انسانها تأثیر مستقیم بگذارند. آیا واقعاً میتوان زندگی را بدون گوگل تصور کرد و به دوران قبل از آن بازگشت!؟ یا حتی به نمونههای داخلی توجه کنیم! میتوان تأثیر کسبوکار مهمی مانند دیجی کالا را نادیده گرفت!؟ وقتی عمیقاً نگاه کنیم، متوجه میشویم، درآمد، سود و رقابت با رقبا و… بخش کوچک از داستان آنها هستند و صرفاً کسانی تمام نگاه خود را در همین اندازه معطوف میکنند که نمیتوانند بیشتر از نوک دماغشان را ببینند!
کسبوکارها روی سبک زندگی (لایف استایل) مردم تأثیر میگذارند، تأثیرات کوچک و بزرگی که نه بهراحتی به وجود میآیند و نه بهراحتی وارد زندگی مردم میشوند. این مقدمه کوتاه را نوشتم تا به این نقطه برسم که کسبوکارها برای تغییر این سبک زندگی و تأثیر آن بر زندگی مردم به چیزی فراتر از سرمایه قوی، نیروی انسانی، نرمافزار قدرتمند و… نیاز دارند. درواقع بازاریابی محتوا مقدمهای برای شروع یک نگرش جدید است.
محتوا در شکل یک نگرش جدید کمک میکند و جامعه مخاطبانش در یک بازه زمانی از یک سبک زندگی به سبک زندگی جدیدی حرکت میکنند، این تغییرات در نگاه اول سخت یا ترسناک به نظر میرسند اما محتوا این تغییر را هموار میکند. گاهی محتوا را بهعنوان یک ابزاری برای افزایش بازدید یا فروش نگاه میکنیم که البته این هم بخشی از کارکرد محتوا است اما همه آن نیست.
خط فکر در بازاریابی محتوا
محتوا درواقع یک خط فکر است که به جامعه مخاطبان (که الزاماً همه مردم نیستند) مسیری از آینده را نشان میدهد و آنها را برای تغییر در یک بخش از زندگی آماده میکند.
دیجی کالا یک نمونه بسیار واضح برای تمامی ایرانیهاست. فروشگاه اینترنتی با بیش از یک دهه قدمت که در شروع کار نه یک هدف، نه یک آرزو بلکه یک رؤیا برای جامعه ایرانی بود که به مخاطب خودش یاد دهد که او میتواند بهراحتی خرید خود را از سایت انجام دهد و به آن اعتماد کند و همان محصول موجود را درب منزل دریافت کند.
سالها تولید محتوا درجهیک از دیجی کالا توانست این لایف استایل را به زندگی مردم وارد کند که لازم نیست برای خرید یک وسیله دیجیتالی یکییکی به مغازههای سطح شهر مراجعه کرده و قیمتها و برندها با ویژگیهای متفاوت را مقایسه کرده که خریدی انجام شود. اما حالا میتوان با مراجعه به یک سایت تمام اطلاعات از محصول موردنظر را یافت و با مقایسه آنی و کسب اطلاعات لازم در هر ساعت از شبانهروز خرید را قطعی کرد. این داستان هرچند در زمان فعلی یک استاندارد بسیار ساده است اما در زمان گذشته بالاتر از استاندارد زندگی هر ایرانی بوده است.
تولید محتوا باکیفیت، مداوم و سریالی، سرانجام اعتماد ساخت و بازاری که در فضای آنلاین بهشدت کوچک و محدود بود را گسترش داد و به نقطه فعلی رساند.
شاید بهتر باشد حالا به سراغ کسبوکار خود بروید و مصداقهای مناسب خود را بیابید، سایت فروشگاه اینترنتی لباس دارید؟ بیایید یکبار با خودتان روراست باشید. چه خط فکری در پشت کسبوکار شما وجود دارد که باور دارد مخاطبان شما باید خرید بهصورت سنتی را رها کرده و به سایت مراجعه کنند؟ فقط مدیریت زمان و کاهش هزینهها؟ نمیخواهید قبول کنید درصد زیادی از مخاطبان ایرانی اصلاً به مدیریت هزینه و زمان خود اهمیتی نمیدهند و این نمیتواند گزینه قانعکننده و جذابی برای آنها باشد! بهتر است عمیقتر فکر کنید و خط فکر کسبوکارتان را بیابید، خطی که باعث میشود نوع نگرش مخاطب نسبت به حوزه کاریتان متفاوت شود!
کسبوکارها و خط فکری که به آن توجه نمیکنند!
امروزه کسبوکارهای مهم با کاربریهای متفاوتی تشکیلشدهاند که هرکدام تلاش میکنند به بهترین شکل ممکن خدمات ارائه کنند. تا این نقطه همهچیز خوب به نظر میرسد اما بخش زیادی از آنها نمیتوانند به دستاورد چشمگیری برسند، دلیل آنهم واضح است، آنها به کسبوکارها خود ایماندارند، تمام تلاش خود را برای بهبود کیفیت خدمات نیز ارائه میکنند اما پاک فراموش کردهاند، نیاز اصلی کسبوکار داشتن یک خط فکر است که به مخاطب کمک میکند نگرش جدیدی درباره آن صنعت داشته باشد و بتواند به ابعاد جدیدی از آن توجه کند، نگرشی که قبلاً اهمیت نداشته است.
به کسبوکارهای چندین سال آینده فکر کنید، شاید داشتن فضاپیما شخصی برای سالهای آینده بهصورت عمومی گزینه جذابی باشد و مخاطبان زیادی را به خودش جلب کند. اما تا زمانی که این صنعت نتواند یک دغدغه و سبک جدیدی از زندگی مردم باشد تنها یک نمایش است، یک نمایش جذاب که میتواند دستاوردهایی هم داشته باشد اما تا زمانی که خط فکر نداشته باشد نمیتواند یک سبک از زندگی مردم باشد و با آن زندگی کنند.
همه آنچه که باید انجام دهید
بازاریابی محتوا قدمبهقدم برای شروع این خط فکر به کسبوکار شما کمک میکند و آن را بهعنوان یک نگرش در ذهن و رفتار مخاطب قرار میدهد. پس بهتر است قبل از توجه به افزایش بازدیدکننده سایت، محتوای ویروسی و رتبه الکسا به خط فکر کسبوکارتان توجه کنید و برای خود مشخص کنید کسبوکار شما چه نگرشی دارد و این نگرش چگونه توسط محتوا انتقال داده و ترویج خواهد شد.
نکته: این نوشته از سری نوشته های دایره بازاریابی محتوایی است. برای آشنایی بیشتر با این بخش و مطالعه سایر مطالب آن اینجا کلیک کنید
سلام جناب شیخ نژاد عزیز
تو بخشی از متن آموزنده خودت نوشتی:
«…میتوان تأثیر کسبوکار مهمی مانند دیجی کالا را نادیده گرفت!؟ وقتی عمیقاً نگاه کنیم، متوجه میشویم، درآمد، سود و رقابت با رقبا و… بخش کوچک از داستان آنها هستند…»
به نظرم درآمد، سود و رقابت با رقبا بخش مهمی از سیاستهای دیجیکالا هست که اتفاقا اینها را در جهت خط فکری که ارائه خدمات منحصربهفرد و بینقص به مشتری است بروز میدهد و عملی میکند.
به قول پیتر ثیل در کتاب از صفر به یک، اگر یک شرکت میخواهد خدمات انحصاری ارائه دهد و در بازار دغدغه رقبا را نداشته باشد، لازم است حداقل ده برابر بهتر از نزدیکترین رقیبش عمل کند که به نظرم شرکتهایی مانند گوگل، آمازون و دیجیکالا در ایران به این مرحله رسیدهاند ولی برای اینکه این فاصله را حفظ کنند، باید همواره تلاش کنند که مهمترین بخش تلاش اینان در جهت جلب هرچه بیشتر رضایت مشتری و اقدام در جهت بهبود خدمات و فناوریهایشان برای ارائه خدمات بهتر و حرکت در جهت خط فکری موجودشان میباشد.
ولی نباید از این نکته غافل شد که خط فکری این شرکتها جدا از درآمد، سود و رقابت آنان نمی باشد. بلکه کاملا در جهت این عناصر میباشد که در بهترین حالت مشتری این موضوع را به هیچ وجه متوجه نمیشود.
ممنون از پستهای خوبت
سلام به حسین نازنین. چقدر خوشحالم که اینجا هستی و پیگیری میکنی نوشته ها رو
با تذکرت موافق هستم. شاید بهرت باشه اینجوری تکمیل کنم.
هر کسب و کاری قبل از شروع فعالیت، باید بداند هدفش از ایجاد چیست! قطعا دیجی کالا، گوگل و هر شرکت موفق دیگری که میشناسی با هدف کسب و درآمد، رقابت با رقبا و… تشکیل نشده است. آن ها یک رسالت و چشم انداز بزرگتر (چیزی که من آن را خط فکر خطاب کردم) دارند و میدانند رسیدن به این خط فکر میتواند تغییرات مهمی در دنیا به وجود امورد و حاصل این موفقیت قطعا کنار زدن رقبا، کسب درامد و… هم هست.
تا حالا دقت کردی داخل ایران وقتی یک کسب و کاری موفق میشود همه سعی می کنند از دستش کپی کنند و عمدتا هیچ کدوم جواب نمیگیرن. هر چند دلایل متعددی وجود داره اما به نظر من یکی از مهم ترین دلایل این است که کسب و کارِ اصلی که موفق شده، یک نگرش و دیدگاه منحصر به فردی داشته که به آن باور داشته و تلاش کرده آن را در بین زندگی مردم قرار دهد اما بقیه کسب و کارهایی که کپی کاری کردند صرفا به شهرت، پول و قدرت اون کسب و کار توجه کردند و تصور کردند میتوانند این مزیت ها رو هم اونا به دست بیارند اما کسب و کار بدون نگرش و چشم انداز نمی تواند به دستاورد قابل توجه ای برسد.
مصداق های آن هم اصلا کم نیست، فقط کافی است به دیجی کالاهایی که بعد از دیجیکالا به وجود آمدند، به اسنپ هایی که بعد از اسنپ به وجود آمدند، به دیوارهایی که بعد از دیوار به وجود آمدند یا حتی اشکال سنتی آن توجه کنیم.
سخن را کوتاه کنم. کمی از موضوع اصلی دور شدیم. بازاریابی محتوا یعنی ترویج همین نگرش، که هر کسب و کار جدیدی با نگرش تازهاش میخواهد رواج دهد. پس اگر خود یک کسب و کار ایده، نگرش، رسالت یا خط فکر تازه ای نداشته باشد و بخواهد همان حرف های کهنه را بزند، بازاریابی محتوا عملا یک پروزه شکست خورده برای آن است، هرچند که واقعا نمیشود به قطعیت این مسئله را بیان کرد.
همیشه از این بحث های چالشی لذت میبرم. ممنون که ذهنم را این گونه درگیر این موضوع کردی. خودش بهانه ای برای نوشتن پست های جدیدی شد که به زودی بیشتر از آن خواهم نوشت.
یک دنیا از شما ممنون هستم و امیدوارم پوزش من را به خاطر پُرچونگی ام بخشیده باشی.
دوستارت امیرمحمد 🙂