داستانگویی در محتوا یکی از اساسیترین نوع محتوایی است که باید تولید کنید. اما بهتر است قبل آن بدانیم، منظور از داستانگویی در محتوا چیست و چرا اهمیت دارد؟
بر هیچکسی پوشیده نیست که بسیاری از کسبوکارها فضای خشک و اداری دارند. گاهی این ویژگی ذاتی کسبوکار است و گاهی نیز خواسته یا ناخواسته به این شکل در آمده است.
داستانگویی یا قصهگویی در کسبوکار یکی از بهترین روشها برای ایجاد یک رابطه نزدیکتر و صمیمانهتر با مخاطب است. در نظر داشته باشید هدف داستان فروش یا هرگونه اهداف مالی نیست، بلکه راهی برای ایجاد یک ارتباط دوستانه و قدرتمند با مخاطب است.
چرا داستانگویی در محتوا اهمیت دارد؟
داستان یکراه بسیار عالی برای نشان دادن احساسات است. آنها میتوانند یک پیام را در قالبهای جذاب و درگیر کنندهای به مخاطب انتقال دهند که تأثیرات عمیقی روی مخاطب بگذارد. گاهی این احساسات نوعی از خشم، خوشحالی، تأمل و… است. احساسات جریانی از روندها را در ذهن مخاطب به حرکت در میآورد و در نهایت پیام، حس و برند شما هر سه در ذهن مخاطب حک خواهد شد. بنابراین زمانی که پیام داستان یا آن حس خاص برای مخاطب یادآوری شود ناخواسته برند شما نیز یادآوری میشود.
داستان برند خود را نوشتهاید؟
داستان برند یکی از بهترین روشهای ماندگاری در ذهن مخاطب است و به شرح تشکیل یک برند میپردازد که جایی در دل داستان از اتفاقات با نمک گفته میشود یا موفقیت و شکستهای گذشته برند یادآوری میشود.
همین حالا در ذهن خود داستانهای برند مختلفی را مرور کنید. بعید میدانم خودتان را یک بیزینسمن بدانید و ماجرای معروف خرید دوربین برادران محمدی را ندانید. در اینجا اصلاً مهم نیست شما مشتری دیجی کالا هستید یا نه یا چند بار از آن خرید کردهاید! مهم این است که داستانی از تشکیل شدن دیجی کالا در ذهن شما ثبتشده است. داستانی که نکات مهمی را در خود دارد و در گوشه و کنارهای آن، همان نقصها و مشکلات خرید سنتی را نشان داده و سعی میکند بدون اینکه اشاره مستقیمی داشته باشد این القا را به وجود بیاورد که صاحبان دیجی کالا خود این شرایط را دیده و قدمی برای حل آن برداشتهاند. مهم نیست این داستان خیالی است یا واقعی. مهم این است یک داستان کوتاه چندخطی پیام عمیقی ازنظر ماندگاری و تأثیرگذاری روی مخاطب داشته باشد، نسبت به زمانی که فهرستی از ویژگیها و قابلیتها را همانند رخت و لباسهای شسته شده از اینطرف سایت به آنطرف سایت آویزان کنیم.
داستان یا شاید هم ستون فقرات محتوا
اشتباه نیست اگر بگوییم داستانگویی ستون فقرات تولید محتوا است. ممکن است داستانی بهاندازه یک خط داشته باشید یا بهاندازه ساعتها فیلم. هرچه که هست آنها در همه جای محتوا حضور مهمی دارند.
اگر وبلاگی مینویسید. در بین نوشتههای خود حتماً از داستانهای شخصی و سازمانی خود استفاده کنید. اگر در شبکههای اجتماعی فعال هستید، داستان مخاطبان و مشتریان خود را اضافه کنید. اگر فیلم کسبوکار خود را میسازید، داستان برند را هم اضافه کنید. این مثالها نشان میدهد داستان از نظر نوع محتوا و حجم محتوا تنوع زیادی دارد و صرفاً به آن بهعنوان یک رمان چند صد صفحهای نگاه نکنید. حتی استوری های چندثانیهای اینستاگرام با ماهیت تعریف داستان به وجود آمدهاند، اسم آن نیز گواه همین ماجرا است. بررسی کنید تا ببینید از استوری اینستاگرام برای داستانگویی استفاده کردهاید یا اطلاعرسانی از کد تخفیف محصول ایکس وای زد برای صدمین بار به مناسبت اول هفته!
داستان مصنوعی؟! چندشآور است!
با داستان خود زندگی کنید. داستان تقلبی از داستان واقعی قابلتشخیص است. آنهایی که اغراق زیادی داشته یا به دور از واقعیت به نظر برسد، بهخوبی جواب نمیدهند. بهتر است نسبت به اتفاقات محیط اطراف خود حساسیت بیشتری به خرج دهید و از ایدهها و اتفاقات روزانه برای پرورش داستانها استفاده کنید. در بسیاری از مواقع هسته اصلی داستان از یک اتفاق واقعی الهام گرفته شده است اما برای بازگویی آن نیاز به هماهنگسازی و بهینهسازی داریم.
اهمیت داستان را جدی بگیرید و خود را از فضای بیروح و خستهکننده سازمانها جدا کنید. اجازه دهید مردم قبل از استفاده از محصولات یا خدمات شما یا قبل از گوش دادن به صحبتهای خشک و رسمی داستانتان را بدانند تا به یکدیگر تعریف کنند. داستانها ارتباط عمیقتری را شکل داده که گسستگی آن کار سادهای نیست.
حالا عنوان نوشته را بهتر درک کردید، داستانها هستند که میمانند، داستانها هستند که به افسانهها تبدیل میشوند و داستانها هستند که جاودانه میشوند. اگر میخواهید برای حالا و برای همیشه در یادها بمانید داستانی برای گفتن داشته باشید.
«این نوشته از سلسله آموزش های دایره بازاریابی محتوا است. برای آشنایی بیشتر با آن اینجا را کلیک کنید.»