این روزها بهطور دقیق به رفتار اطرافیانم در هر جایگاه از سواد و موقعیت اجتماعی نگاه میکنم. در این بین رفتار آنها و تمایل گاه و بی گاهشان به انجام کار خلاف قانون و غیر عرف برایم جالب توجه بود.
بگذارید اینگونه برایتان تعریف کنم. ما در جامعهای زندگی میکنیم که بعضی اوقات با قوانین و شرایط عجیب یا سختی روبهرو میشویم. این قوانین عمدتاً از نگاه خودمان دستوپا گیر هستند و به دنبال راه گریزی از آنها هستیم. این مشاهدات را در قالب سه مرحله به اشتراک گذاشتم.
بخش اول؛ فشار بیرونی
درگیر انجام کار اداری یا دولتی میشوید و در وهله نخست تلاش میکنید آن را از راه درست پیش ببرید. قوانین و مراحل کار را میپرسید. تا به اینجا همهچیز درست و خوب به نظر میرسد
در فرآیند انجام کاری در چارچوب قانون، با مواردی برخورد میکنید که برایتان قابلدرک نیست. پرداخت پول با دلایل عجیبوغریب، فراهم کردن اسنادی که لزوم تهیهشان را نمیدانید و از همه مهمتر، اموری که بهصورت محسوس یا غیر محسوس سنگ در مسیر شما میاندازد، شما را درگیر بازی میکند که در بین راه آن هستید و مجبورید تا انتها پیش روید. این بازی، داستان خودش را ادامه میدهد. فشار بیرونی که از آن صحبت کردیم، شما را تحت تنش، اضطراب و نگرانی قرار میدهد.
مثلاً به یکباره میگویند، برای گرفتن فلان مجوز باید ۲۰ میلیون بپردازید. بعد میگویند زمانی که آن پول را پرداخت کردی تازه بررسی میشود که این مجوز صادر بشود یا نشود! از طرفی ادامه کار به وجود این مجوز استوار است، از طرف دیگر، پرداخت این وجهه تقریباً شدنی نیست، مخصوصاً وقتی عاقبت آن را نمیدانیم.
بخش دوم؛ تصمیم درونی
بعد از فشار بیرونی، شما توسط تصمیم درونی به چالش کشیده میشوید و پاسخ به این پرسش که الآن چهکاری باید انجام دهم!
در شرایط طبیعی، توجهای به راههای ثانویه نداریم اما چه میشود کرد، راههای ثانویه مثل پرداخت رشوه، پارتی، دور زدن قانون، جعل اسناد یا هر روش دیگری برای خلاصی از روش سخت اول، گزینهای است که گوشه ذهنمان را میخاراند.
ناخواسته وارد این بازی شدیم و حالا دو راه بیشتر نداریم. انتخاب راه اول و اگر شرایطش را نداشته باشیم به دنبال راهحلهای ثانویه میرویم، راهحلهایی که ما را بیشازپیش به ارتکاب جرم نزدیک میکند.
بخش سوم، ما مجرم هستیم
بنابراین اگر فشار بیرونی، ما را به تصمیم درونی بکشاند و راهحلهای ثانویه را انتخاب کنیم، در نتیجه به شکلها و روشهای کوچک و بزرگ همه ما یک مجرم هستیم.
این یک سناریو تکرارشونده است. حتماً هم لازم نیست یک کار خیلی بزرگ باشد. همین تلگرام خودمان. فشار بیرونی شما را به تصمیم درونی مجبور میکند و اگر نخواهید راهحل اصلی را بپذیرید به سراغ استفاده از نرمافزارهای جانبی میروید که بتوانید تلگرام را همچنان در دسترس داشته باشید، پس ما مجرمیم.
کشاورزی که نتواند از پس خرج و مخارج خود بر بیاید (فشار بیرونی). بدون اجازه بازار، قیمت محصولاتش را افزایش میدهد (تصمیم درونی)، در نتیجه او یک مجرم است. به کوچکترین و بزرگترین اتفاقات اطراف خود دقت کنید. این سناریو برای حجم زیادی از تصمیمات روزانه مصداق دارد.
روحمان را شکنجه میکنیم
ارتکاب همین جرمهای کوچک، فارغ از اینکه قابلپیگیری باشند یا نباشند، روح یک انسان و آنچه عزتنفس مینامند را خدشهدار میکند. کاهش عزتنفس روح جامعه را بیمار میکند که رو به انزوا است. این مشکل میتواند در مقیاس خانواده، شهر، کشور یا حتی در جهان باشد.
بخش زیادی از انسانهایی که درگیر این جرمها میشوند بهخودیخود نمیخواهند آن را انجام دهند بلکه سریالی از اتفاقات دستبهدست هم میدهد تا یک نگرش و دیدگاه را تغییر دهد.
اینگونه نیست که شب بخوابیم و صبح همه بگویند در این کشور مشکلات داریم، رانت داریم، رشوه گیری داریم، پارتی بازی داریم! مجموعه از شرایط فرد را به این نقطه میرساند که اینگونه فریاد بزند و بدتر از آن درگیر شدن با اشتباهاتی است که در شرایط عادی حاضر به انجام آن نیست.
اهمیتی ندارد کسی رشوه بگیرد یا نگیرد، تلگرام فیلتر شود یا نشود، اختلاسی انجام بگیرد یا نگیرد، تا زمانی که سیستم همین باشد و همین، آدمها مهره سوخته یک بازی بیانتها هستند. در این سیستم معیوب آدمها بیمار میشوند، خسته میشوند و نابود میشوند و این تصمیمات سطحی دردی را دوا نمیکند.
کاش بهجای پاک کردن صورتمسئله، پاسخ سؤال را مییافتیم و اجازه نمیدادیم این عبارت، دردناکترین عبارتِ کلیشهای زندگیمان باشد.