26 آذر 1396 امیرمحمد 2دیدگاه

یکی از مشغله‌های چند روز گذشته‌ام در زمینه یادگیری بوده است. در دنیای امروزی که کسب اطلاعات بسیار سریع و ساده است و هرکسی می‌تواند به آموزش‌های جدید دسترسی پیدا کند، به نظر می‌رسد یادگیری اهمیت خود را ازدست‌ داده است. بعد از اتمام یک آموزش به سراغ گزینه بعدی می‌رویم. زنجیره‌ای از تلنبار شدن آموزش‌ها فرصتی برای یادگیری باقی نمی‌گذارد.

دو دسته، شاید هم بیشتر

معمولاً افراد صاحب سبک برای رشد شخصی دودسته هستند. دسته اول، کسانی که ادعا می‌کنند به ازای یک سال صدها جلد کتاب به شیوه اثربخش می‌خوانند و دسته دوم، افراد که تعصب عجیبی به خواندن متعدد، چندین کتاب خوب دارند. با همه‌ی احترامی که قائل هستم اما این طرز فکر احمقانه‌ای است. مرز مشخصی میان آموزش و یادگیری وجود ندارد و بیان هم‌چین ایده‌هایی ریشه در کج‌فهمی دارد.

تصور می‌کنیم که همواره در حال یادگیری هستیم، حجم بالا از محتوا ذهن را شرطی کرده است، به این صورت که ارزش محتوا را در هزینه‌ای که برای آن می‌پردازیم در نظر می‌گیریم، مثلاً اگر سایتی به‌رایگان محتوایی را انتشار دهد، آن را بی‌کیفیت می‌پنداریم، در طرف مقابل اگر هزینه‌ای برای آن بپردازیم ناخودآگاه آن را ارزشمند می‌بینیم.

در جستجوی طوفان محتوا

انسان حجم مشخصی از محتوا را می تواند مصرف کند، در مقابل آن حجم محتوایی که تولید می شود به شدت زیاد شده و همچنان هم در روند صعودی قرار دارد. هر انسان پس از آموزش برای اینکه از این طوفان محتوا عقب نماند به سرعت سراغ آموزش بعدی می رود. حالا یکسال بعد را در نظر بگیرید، یک ایرانی در کلاس ها، دوره ها و آموزش های متعددی شرکت کرده است اما چه چیزی را به دست آورده است؟ پاسخ ساده است، هیچ چیزی! از او درباره دوره ها و تاثیر آن ها در زندگی اش بپرسید، به احتمال زیاد حتی نمی داند محتوای آموزش ها چه بوده است! اینجا دقیقا همان شکافی میان آموزش و یادگیری است.

آموزش راهکارها و مطالب جدید ساده‌تر از عمل کردن به آن در زندگی شخصی یا کاری است. بگذارید مثال بزنم. بارها کتاب‌هایی از اساتید موفقیت ایران و دنیا را خوانده‌ایم که ماشاالله کم هم نیستند، از رازهای موفقیت گرفته تا مدیران چند دقیقه‌ای…! آن‌ها را می‌خوانیم، لذت می‌بریم و حتی تائید می‌کنیم. باور داریم که درست می‌گویند اما شخصی که آن‌ها را خوانده است کوچک‌ترین تغییری در رفتارِ قبل و بعد از مطالعه را نمی‌بیند! در این انبوه اطلاعات بلافاصله پس از مطالعه کتاب رازهای موفقیت(با پیش‌فرض اینکه، محتوای کتاب کارآمد و اثربخش است) به سراغ کتاب بعدی و کتاب‌های بعدی رفته است یا پس از پایان این دوره به سراغ دوره بعدی رفته است. زمانی برای این شخص پیش نیامده که بتواند آنچه یاد گرفته است را بازندگی خود تطبیق دهد و در راستای اصلاح آن قدم بردارد.

سؤال اینجاست؛ چگونه می‌توانیم یاد بگیریم؟

شاید جواب دادن به این سؤال کمی چالش‌برانگیز باشد. داستان یادگیری هرانسانی متفاوت است، اما آنچه مشترک است، پس از هر دوره آموزشی، مطالعه کتاب و… چند دقیقه وقت بگذاریم و آنچه آموزش‌دیده‌ایم را تحلیل کنیم و تصمیم بگیریم که چگونه می‌توانیم از آن در زندگی خود استفاده کنیم.

یادمان باشد نیازی نیست در یک ‌دوی مارتن شرکت کنیم و برای یک سال صدها کتاب بخوانیم؛ در طرف مقابل این تفکر به‌ظاهر روشن‌فکرانِ برای توجیه نخواندن کتاب که باید چند کتاب خوب را بارها بخوانیم را دور بریزیم. سعی کنیم کتابی پدر مادر دار برای خواندن انتخاب کنیم. دوره آموزشی به‌دردبخور را دنبال کنیم و پس از پایان هر آموزش، عادت‌های جدید من را تدوین کنیم و با تکرار و تکرار آموزش‌های جدید آن را به یادگیری تبدیل کنیم.

اگر بتوانیم این شکاف مهم میان آموزش و یادگیری را پُر کنیم. آن موقع می‌توانیم ادعا کنیم که زمان‌هایی که برای آموزش و یادگیری هزینه کرده‌ایم اثربخش بوده است.

2 دیدگاه در “یک خیال واهی؛ آموزش یادگیری نیست!

  1. سلام
    نوشته ی بسیار مفیدی بود
    پیشنهاد میکنم کتاب دانسته هایت را بکار بگیر نوشته کن بلانچارد ترجمه ی سعید محمدی رو حتما مطالعه کنید
    موضوع این کتاب همانطور که از اسمش پیداست، درباره پر کردن فاصله ی میان دانستن و عمل کردن به دانسته ها می باشد

    1. درود امیرحسین جان
      حتما بررسی میکنم.
      پیشنهاد مطالعه یک کتاب خاص هدیه شگفت انگیزی واسه من هست.
      ممنونم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.