3 دی 1396 امیرمحمد 0دیدگاه

نگرانی‌ها، ترس‌ها، شک‌ها و ناامیدی‌ها یک‌طرف ترازو و شفافیت در هدفی که داریم در سمت دیگر ترازو! کدام بر دیگری ارجحیت دارد؟

یکی از جذاب‌ترین آموخته‌های این روزهایم، جمله‌ای طلایی است که می‌گوید «بدان چه می‌خواهی! آدمش پیدا می‌شود». این مثال را ما بارها در شرکت برای خود یادآوری می‌کنیم و تا دلتان بخواهد از این داستان‌های مشابه داشته‌ایم.

یکی از جذاب‌ترین گفتگوهای درون شرکت ما این است که نیازی نیست بدانید رسیدن به یک هدف یا یک برنامه تا چه اندازه می‌تواند سخت باشد؟ یا آن هدف تا چه اندازه می‌تواند مشکل‌ساز باشد؟ بگذارید خودمانی‌تر بگویم، لازم نیست بترسیم که لقمه‌ای که برای هدفمان برداشته‌ایم تا چه اندازه بزرگ‌تر از دهانمان است. نکته دیگری ضروری است.

قبل از اینکه بخواهیم به این ترس‌ها و نتوانستن‌ها برسیم، باید بدانیم که «دقیقاً چه چیزی می‌خواهیم؟» یک نیروی انسانی جدید؟ با چه پتانسیلی!؟ با چه مهارتی؟! یک سرمایه‌گذار؟ با چه ویژگی؟ اصلاً سرمایه‌گذار را چگونه تعریف می‌کنیم؟ و مثال‌های دیگر نشان می‌دهد که باید بدانیم چه می‌‎خواهیم. آن موقع کمی آن‌طرف‌تر یا کمی دیرتر آن چیزی که به دنبالش هستیم را با همان مشخصات عیناً می‌یابیم.

نام آن را هر چه می‌خواهید بگذارید. قانون جذب، خواسته کائنات، شانس و اقبال یا هر چیز دیگری. اهمیتی ندارد. شناسایی دقیق مسیر و راهی که باید از آن عبور کنیم به ما در انتخاب ابزاری که در طول مسیر به آن نیاز داریم کمک فراوانی خواهد کرد.

نگران شک‌ها و ترس‌هایمان نباشیم. به مسیر دقت کنیم و مطمئن باشیم مرور زمان آنچه به دنبالش بودیم به ما نشان خواهد داد. در این حین آمادگی ذهنی، پذیرش اهداف جدیدتر و بزرگ‌تر را به ترس‌ها و شک‌ها ترجیح می‌دهد.

برچسب‌ها:,

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.