29 مرداد 1396 امیرمحمد 15دیدگاه

پیشاپیش به خاطر طولانی شدن این پست پوزش می طلبم. همه ی اتفاقات را با جزئیات یکجا نوشتم.

کمی قبل تر

این روزها که روزهای آخر مرداد سال ۱۳۹۶ است، برای یک نفر مینویسم که دوست خیلی خوبه من است و برایم کمی قابل تامل است که هنوز هم میتوان از فضای آنلاین و شبکه های اجتماعی در راه درست و سازنده استفاده کرد.

رئیسم و یک پیشنهاد

دقیقا خاطرم نیست اما ۷، ۸ ماه پیش بود که رئیسم آقای سریزدی پیامی در تلگرام گذاشت که هنوز واژه به واژه آنرا در خاطرم دارم، برایم نوشته بود “خیلی وقت است که بهت هدیه ای نداده ام و در نهایت شاهین را به من معرفی کرد و گفت او را دنبال کن، بعدها به خاطر این پیشنهاد از من تشکر خواهی کرد”.

اگر بخواهم راستش را بگویم، زمانی که حرف هدیه را پیش کشید با خودم روی پاداش مالی حساب کرده بودم، به هرحال رئیس است دیگر، شاید بخواهد کمی بیشتر بذل و بخشش کند ولی وقتی درباره شاهین گفت کمی دلسرد شدم و در دلم گفتم “این دیگر چه هدیه ای است!؟”

وقتی به وبلاگش سر زدم اولین چیزی که توجه ام را جلب کرد. گوشه ای از وبلاگش بود که نوشته بود “عاشق انجیر خیس خورده و نوشتنم” خیلی برایم جالب بود و وقتی عکس خودش را دیدم با خودم حساب کتاب میکردم که چند سال دارد. واقعا نمی دانم چرا! ولی برایم سوال شده بود!

عضو کانال تلگرام شاهین شدم. دقیقا به یاد دارم آن موقع فقط ۷۰ نفر دنبال کننده داشت و منم از آنجایی که حوصله دم به دقیقه اعلان های تلگرام را ندارم آنرا غیر فعال کردم و هرازگاهی سری به کانالش میزدم.

شاهین خیلی می نویسد

شاهین خیلی می نوشت و هرروز تعداد دنبال کنندگانش بیشتر می شد. نمی شود این همه پشتکار را از او دید و تحسینش نکرد. کم کم مرا بیشتر به کانالش عادت داد تا آخر اعلان کانالش را هم فعال کردم.

جدا از اینکه خیلی می نوشت، عجیب هم می نوشت. یادم هست یکبار نوشته بود، نوشتن برای او از رانندگی با ماشین لوکس هم لذت بخش تر است یا صفحه ی وُردِ سفیدی که به آن زل می زند و با کلمات آنرا پر میکند، حتی یادم هست یکبار عکسی از تعداد نوشته هایش در ورد به اشتراک گذاشت، که اگر اشتباه نکنم بالای ۶۰۰ صفحه نوشته بود.واقعا به این باور رسیده بودم، شاهین دیوانه وار می نویسد و می نویسد.

من و چیزی که میدیدم

در طرف مقابل من هم علاقه زیادی به نوشتن داشتم و مینوشتم ولی خیلی سخت دیده میشدم و پیشرفت در کارم بسیار ناچیز بود برای همین دل را به دریا زدم و گفتم باید با شاهین ارتباط برقرار کنم و ببینم واقعا پشت این نوشته ها چه کسی نشسته که این گونه می نویسد!

آشنایی اولیه

شناسه تلگرامش را پیدا کردم و برایش از خودم نوشتم. وبلاگ و کانالم را معرفی کردم و ازش خواستم اگر فرصتی شد به آن سری بزند و درباره اش نظر دهد.تصور میکردم زود جواب میدهد ولی آن شب خبری نشد، چند روزی گذشت و دیگر کاملا یادم رفته بود تا یک جمعه شبی رسید که دیدم برایم پیام گذاشته است.

راستش را بخواهید خیلی از نوشته هایم تعریف کرد و من اصلا انتظار این همه تعریف و تمجید را نداشتم و حتی عضو کانال تلگرامم هم شده بود. برای کسی مثل من که این همه نوشته بودم و دیده نشده بودم مثل یک نیروی جدیدی بود که سر تا پایم را گرفت.

به خودم میگفتم او در تلگرام و وبلاگش فعال است و زیاد می نویسد، از طرف دیگر از من و نوشته هایم هم تعریف میکند. اگر این را ثابت نکنم و نسبت به نوشته ها و کانالم بی تفاوت باشم و ننویسم، قطعا آبرویم می رود. به همین دلیل بود که نوشتم و بازهم نوشتم و نخواستم راهم را خراب کنم.

قرار ملاقات حضوری

بعد از آن کم و بیش باهم در ارتباط بودیم و هر از گاهی برای هم پیام میگذاشتیم.  این ارتباط از راه دور ما ادامه داشت تا اینکه یکروز از به صورت خیلی اتفاقی ازم دعوت کردم به دفترش سری بزنم و باهم بیشتر آشنا شویم. دروغ چرا !؟ واقعا خوشحال شدم.

از آنجایی که من ساکن تهران نیستم، به او گفتم “فعلا نمی توانم!” ولی به محض اینکه به تهران بیایم، به مهمانی اش می روم.

چند هفته بعد، برای کاری باید به تهران می رفتم، پیامش دادم که برنامه جور شده است و میخواهم مزاحمش شوم. باهم قول و قراری گذاشتم و به دفترش رفتم.

دفتر ساده و دوست داشتنی دارد که پر شده بود از کاریکاتورهای مختلف، مرا به اتاقش راهنمایی کرد. در اتاق تنها نبودیم و دو دوست دیگر هم بودند، کمی جا خوردم ولی آنقدر استقبال شاهین گرم و دوستانه بود که کوچک ترین استرسی نداشتم و برعکس آن خیلی خوشحال بودم.

با سایر دوستانش یعنی آقای امین آرامش و مازیار بیژنی آشنا شدم. ویژگی های مشترک زیادی داشتیم و میتوانستیم درباره آنها زیاد صحبت کنیم، از محمدرضا شعبانعلی گرفته تا بچه های متمم، عشق نوشتن و وبلاگ نویسی و کلی حرف های دیگر.

گرم صحبت بودیم که شاهین رو به من کرد و گفت: “تا به امروز کسی نقاشی ات را کشیده؟” من که کاملا از سوالش جا خورده بودم، گفتم: “نه! چطور مگه!؟”. کاغذی را به من نشان داد که کاریکاتورم کشیده شده بود. غافلگیر شدم و بعد کاشف به عمل آمد که دوستمان آقای مازیار بیژنی از آن کاریکاتوریست های قهار است و نگو در این مدت که من گرم صحبت بودم قلم را به دست گرفته و هنرش را رخم کشید.

بعد از مدتی بقیه دوستان رفتند و من و شاهین تنها شده بودیم. او به من خیلی لطف داشت و کمی درباره نوشتن حرف زدیم و خیلی زود دیر شد.

ملاقات ما دوساعتی طول کشید. از ۴ تا ۶ عصر باهم گپی زدیم . لحظه ی رفتن برایش کتابی به رسم یادبود تقدیم کردم و او هم به من هدیه ای داد. خودم حس میکردیم دوستی ما رنگ دیگری گرفته است و با او خداحافظی کردم.

شاهین و متممی ها

پس از آن داستان کم و بیش باهم در ارتباط بودیم، تا همین چند وقت پیش که خبر رسید گردهمایی بچه های متمم در راه است و اتفاقا شاهین هم به عنوان یکی از سخنران های بچه های متممی است و منم هزار و یک دلیل داشتم که در این گردهمایی شرکت کنم.

به شاهین گفتم و او هم ابراز خوشحالی کرد و این که امیدوار است همدیگر را یکبار دیگر ملاقات کنیم.بعد از گذشت تقریبا چهل روز به سمت تهران حرکت کردم و خودم را به گردهمایی رساندم.

گردهمایی فوق العاده ای بود، تقریبا همه چیز روی نظم پیشرفت می رفت و از آن مهم تر آنکه حضور در جمع تقریبا هزار نفری از انسان های فرهیخته ای که هرکدام یلی هستند و ارتباط با آنها به شدت لذت بخش بود.

برنامه سخنران های را یکی پس از دگیری دنبال می کردیم. بسیاری از آنها آموزنده بود تا نوبت به شاهین رسید که در سومین بخش از سخنرانی ها باید روی سن می آمد. موضوع جالبی داشت. او میخواست به ما بگوید چگونه از ده کلمه به ده هزار کلمه برسیم.

لباس مناسب، تسلط به محتوا، طراحی بی نظیر اسلاید ها و کاریکاتورها، صدای رسا و خیلی از پارامترهای دیگر از شاهین یک سخنران برجسته ساخت. پس از پایان هر ارائه به سخنرانان از یک تا ده امتیاز می دادیم و من هم منصفانه رفتار کردم و به شاهین بالاترین امتیاز را دادم.

در زمان اسراحت یکدیگر را دیدیم و شاهین طبق معمول استقبال گرمی از من داشت و به او بابت سخنرانی خیلی خوبش تبریک گفتم.

در بخش آخر نوبت رسید به محمدرضا. چیزی نمیتوانم بگویم. به جز آنکه حضور و بودن همچین انسان هایی در این کره ی خاکی و در این کشور واقعا غنیمت است، چیزی که بعید میدانم به آن زیاد توجه شود.

پس از صحبت های استاد شعبانعلی، بهترین سخنران با امتیازدهی مردم اعلام شد و شاهین رتبه اول را گرفت، از صمیم قلب از این انتخاب خوشحال شدم، میدانستم برای کارش به شدت تلاش کرده و به حق انتخاب شده است.

گردهمایی که تمام شد، خیلی زمان نداشتم چون باید خیلی سریع خودم را به قطار میرساندم که برگردم برای همین خودم را سریع به شاهین رساندم به او تبریک گفتم و مجبور شدم خیلی زود سمینار را ترک کنم، اما درس های مهمی از آن گرفتم.

سخن آخر

در راه برگشت، مدام به این فکر میکردم که دنیای ما آدم ها چقدر میتواند صادقانه و خالصانه باشد، به این دلیل که دقیقا همانی که ۷، ۸ ماه پیش مرا با شاهین آشنا کرد در این گردهمایی مرا همراهی میکرد تا به امروز رسیدم.

نمی دانم در ادامه این زندگی چه اتفاق های دیگری میتواند بیفتد اما میدانم هزاران اتفاق دیگر در راه است. هیچ چیز در زندگی انسان ها تصادفی نیست. همانطور که آشنایی و دوستی من با شاهین هم تصادفی نیست و این نمونه ی زندگی همه ی انسان هاست، کافی است کمی با دقت به آن بنگریم.

شاید موقع آن تشکر رسیده باشد و من باید از رئیسم بابت آشنایی من با شاهین تشکر کنم و راهی که هنوز ادامه دارد… .

15 دیدگاه در “برای شاهین! برای متممی ها!

  1. یکی از زیباترین لحظات برای آدما اینه که ببینن هدیه ای که به یکی دادن رو استفاده میکنه و مورد اقبالش قرار گرفته.
    نزدیک میبینم زمانی که مهارت های تو هم مثل شاهین بشن 🙂

  2. واقعاً بخش سخنرانی شاهین عزیز و دوست داشتنی خیلی جذاب و تأثیرگذار بود.
    من همه نکاتی که ایشون گفت رو یادداشت کردم و کلی لذت بردم.
    تا حالا ندیده بودم کسی اینقدر به نوشتن و تکنیک هاش و خواصش، بها بده و تا این حد حرفه ای ارائه کنه.
    ممنون از شاهین عزیز

    1. واقعا همینطوره. هرچی بیشتر از آشنایی ما میگذره بیشتر ارزش هاش رو باور میکنم. بیشتر میفهمم که چقدر مصمم و جدی و البته حرفه ای هست در کارش

  3. داستانتون شبیه خیلی از اتفاقاتیه که برای همه ما میافته اولش نمی‌فهمیم این اتفاق ک تو زندگی افتاده قراره چه تاثیری رو سرنوشتمون بذاره. خیلی با متن ارتباط برقرار کردم و از همه بیشتر از این جملات کیفور شدم:
    نمی دانم در ادامه این زندگی چه اتفاق های دیگری میتواند بیفتد اما میدانم هزاران اتفاق دیگر در راه است. هیچ چیز در زندگی انسان ها تصادفی نیست.
    هیچ چیز در زندگی انسانها تصادفی نیستتتتت

    1. خیلی ممنون. بله دقیقا همینطوره. ما انسان ها، گاهی نسبت به اتفاق های پیرامون مون بی تفاوت هستیم، در صورتی که با کنار هم قرار دادن همه ی آن هاست که به معنی روشنی دست می یابیم

  4. سلام . چه خوب میشود اگر گزارشی هم از گردهمیایی ارائه بدید , به خصوص در مورد سخنان شاهین کلانتری که به نظر میرسد بسیار کاربردی و در عین حال جذاب میباشد..سپاس

    1. سلام عرفان جان.
      ممنون بابت پیشنهادت. به طور خلاصه بیان شد و به نظرم تجربه هرکسی در این مورد متفاوت است و نسبت به ظرفیت درک خود از آن استفاده می کند ولی با همه ی این تفاسیر اگر دلیل موجهی برای نوشتن آن یافتم حتما این کار رو انجام خواهم داد

  5. سلام وقتتون به خیر
    من معمولا وبسایت ها رو از طریق فید دنبال می کنم. من از نرم افزار Innoreader برای این کار استفاده می کنم و الان که خواستم سایت شما رو در اون وارد کنم متاسفانه نتونستم فید سایت شما رو اضافه کنم. فکر می کنم افراد زیادی باشن که از فید استفاده می کنن و اگر این قسمت از سایتتون رو درست کنید فکر می کنم خوانندگان بیشتری هم داشته باشید.
    در ضمن من سعی کردم از طریق تماس با من این پیام رو براتون ارسال کنم ولی خطا داد.
    با تشکر

    1. درود داوود جان
      دریافت همچین بازخورد هایی به شدت اثربخش هست. ار اینکه باهام در ارتباط بودی ممنون هستم. حتما پیگیری می کنم.

  6. سلام آقای شیخ نژاد
    از طریق پست “یک حرفه ای در بازاریابی محتوا” ی شاهین باهاتون آشنا شدم.

    به این فکر میکنم که شاید هریک از ما، روز گردهمایی متمم، یک داستان بودیم. داستانهایی شاید متفاوت اما نقطه ی اشتراکش حضور در گردهمایی بود.

    برقرار باشید.

    1. دورد خانم سجادی
      کاملا موافقم. این موضوع را دقیقا روز همایش و با ارتباط نزدیک با تک تک اعضا متمم متوجه شدم. اینکه همه ی ما از دنیای خاص خودمان می آییم اما یک جا نقطه مشترک داریم و آن هم متمم است

  7. امیرمحمد عزیز؛
    وجود این هدیه‌ها، در زندگی این روزهای ما، غنیمتی هستند. ای کاش همیشه هدیه‌هایی از جنس بچه‌های متممی بگیریم و براش ارزش قائل باشیم. هدیه‌هایی که مثل خون می‌دوند توی رگ‌های باریک دست و مغز ما. نفوذ می‌کنن به عمق وجود و میسازن این طرز فکر رو.
    بحالت غبطه خوردم که شاهین رو از نزدیک دیدی. من هم وبلاگم رو به برکت شاهین و سایتش راه‌اندازی کردم.
    برقرار باشی

    1. محمدجواد عزیز؛
      از اینکه برایم پیام گذاشتی ممنونم. این نوشته را من ماه‌ها پیش نوشتم. اینکه برایم کامنت گذاشتی باعث شد داستان این نوشته برایم مرور و زنده شود.
      راستی اگر نیاز به کمک من داشتی می‌تونی به آی‌دی من توی تلگرام پیام بدی. amir_sheikhnejad
      ارادتمند

پاسخ دادن به مسترتاپ لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.